زندگی مشترک از دیدگاه ایرج میرزا!
بلانسبت دوستان متاهل؛ به امید اینکه لبخندی هر چند کوچک بر لبان شما نقش ببنده...
زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیرمن گرفتم تو نگیر
چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیرمن گرفتم تو نگیر
بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر
یاد آن روز بخیر
زن مرا کرده میان قفس خانه اسیرمن گرفتم تو نگیر
یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم
تک و تنها بودم
زن و فرزند ببستند مرا با زنجیرمن گرفتم تو نگیر
بودم آن روز من از طایفه درد کشان
بودم از جمع خوشان
خوشی از دست برون رفت و شدم لات و فقیرمن گرفتم تو نگیر
ای مجرد که بود خوابگهت بستر گرم
بستر راحت و نرم
زن مگیر ؛ ار نه شود خوابگهت لای حصیرمن گرفتم تو نگیر
بنده زن دارم و محکوم به حبس ابدم
مستحق لگدم
چون در این مسئله بود از خود مخلص تقصیرمن گرفتم تو نگیر
من از آن روز که شوهر شده ام خر شده ام
خر همسر شده ام
می دهد یونجه به من جای پنیر
من گرفتم تو نگیر
شعر منصوب به: ایرج میرزا




